عنوان: بهینهسازی سرمایه در گردش در زنجیره تأمین
چکیده:
مدیریت اثربخش سرمایه در گردش (Working Capital)، گردش سریع موجودی و سرمایه را از دید یک شرکت بهبود میدهد. این راهبرد میتواند به فشار مالی بر توزیعکننده یا تأمینکننده منجر شود یا به زنجیره تأمین آسیب بزند و حتی اثر بدی بر خود آن شرکت داشته باشد. این مقاله پیادهسازی بهینه سرمایه در گردش در زنجیره تأمین را مورد بررسی قرار داده است. یک زنجیره تأمین شامل یک تأمینکننده و یک خردهفروش که با تقاضای غیرقطعی روبرو است، در نظر گرفتهشده است. دوره پرداخت خردهفروش، قیمت عمدهفروشی و مقدار سفارش با هدف بیشینهسازی توابع سود اعضا تعیین گردیده است. سه مدل برای توصیف سطوح مختلف همکاری بین اعضای زنجیره تأمین بررسی شده است: ساختار عدم همکاری (غیرمتمرکز)، چانهزنی (هماهنگی) و متمرکز. نقاط تعادل نشان دادهاند که دوره پرداخت باید بدون توجه به سطوح همکاری، هنگامیکه نرخ تخفیف خردهفروش بیشتر از تأمینکننده است، بیشینه گردد.
کلمات کلیدی: مدیریت زنجیره تأمین، مدیریت سرمایه در گردش، مدل روزنامهفروش، نظریه بازی.
مقدمه:
اثرِ سرمایه در گردش (WC) بر تصمیمات زنجیره تأمین بندرت در ادبیات بررسی شده است. اگرچه، ضرورتِ در نظر گرفتن تعامل بین اعضای زنجیره در هنگام استقرار یافتن سرمایه در گردش در عمل مشخص است، اما شیوه مناسب این امر هنوز مشخص نیست. درعینحال، در ادبیات موجود، درباره چگونگی اثرگذاری سرمایه در گردش بر سودآوری شرکتها، عدم همخوانی وجود دارد. این عدم همخوانی و تضاد بیان میکند که رابطه بین اجزای سرمایه در گردش و سودآوری ممکن است بسیار پیچیده باشد. از طرفی بهینهسازی جریان نقدی در زنجیره تأمین اغلب نادیده گرفتهشده است. ادبیات موجود اثر سرمایه در گردش بر زنجیره تأمین را بهطور عمیق بررسی نکردهاند و مدیریت سرمایه در گردش در زنجیره تأمین شکاف موجود در ادبیات است. شرکتها باید "میزان پرداخت" و "زمان پرداخت" را مشخص نمایند. به این منظور در این مقاله، یک زنجیره تأمین شامل یک تأمینکننده و یک خردهفروش که با تقاضای غیرقطعی مواجه است در نظر گرفتهشده است. قیمت عمدهفروشی و مقدار سفارش برای حل مشکل میزان پرداخت با هدف بیشینهسازی سود، مشخصشدهاند. برخلاف ساختارهای سنتی، در اینجا دوره پرداختِ خردهفروش بهعنوان یک متغیر تصمیم در ارتباط با مسئله"زمان پرداخت" معرفیشده است. ارزش خالص فعلی (NPV) برای اندازهگیری مقدار سود، مورداستفاده قرارگرفته است. تأمینکننده و خردهفروش میتوانند از طریق سود خود که به شکل ارزش خالص فعلی است و بنابراین در ارزش زمانی پول نمود یافته است، نرخهای تخفیف مختلف داشته باشند. این مقاله سه مدل از سطوح مختلف همکاری در زنجیره تأمین را ارائه داده است: عدم همکاری، چانهزنی و متمرکز. دو مدل اول بهعنوان معیار برای توسعه مدل متمرکز به کار گرفتهشدهاند و طرحهای پرداخت انتقالی برای تضمین بهتر شدن سود هر عضو ارائهشده است.
مرور ادبیات و شکاف تحقیقاتی:
مرور ادبیات در دو زمینه انجامشده است: مدیریت زنجیره تأمین و مدیریت سرمایه در گردش. در بخش زنجیره تأمین تاکنون تلاشها برای فهم چگونگی اثرگذاری ساختار سرمایه بر تصمیمات عملیاتی، منحصر به بررسی از دید خردهفروش بوده است. همچنین اگرچه به بُعد مالی در زنجیره تأمین پرداختهشده است، استقرار سرمایه در گردش در زنجیره تأمین بهعنوان یک تابع هدف بهینهسازی در نظر گرفته نشده است. بعلاوه، اگرچه بُعد پولیِ سرمایه در گردش در پژوهشهای پیشین در نظر گرفتهشده است اما بخش زمان محور معمولاً نادیده گرفتهشده است. بعلاوه وضعیت بهینه سرمایه در گردش در مواردی که دوره پرداخت در نظر گرفتهاند، مورد بررسی قرار نگرفته است.
در ادبیات مربوط به مدیریت سرمایه در گردش، دو ویژگی شاخص وجود دارد: اول، تمرکز مطالعات مرتبط بهطور عمده بر رابطه بین مدیریت سرمایه در گردش و سودآوری شرکتها بهطور آزمایشی است؛ دوم، بررسیها معمولاً از زاویه دید یک شرکت مجزا بدون توجه به تصمیماتی که میتواند بر کل زنجیره اثرگذار باشد، صورت گرفتهاند. تحقیقات آزمایشی در این زمینه نتایج متناقضی داشتهاند که نشان میدهد روابط بین سودآوری و سرمایه در گردش بسیار پیچیده است. تحقیق پیش رو بهطور نظری این رابطه پیچیده را توضیح خواهد داد.
مطالعات در زمینه مدیریت سرمایه در گردش، بهندرت در سطح زنجیره تأمین مورد بررسی قرار گرفته است. هدف این پژوهش، بیشینهسازی سود کل زنجیره تأمین از طریق بهینهسازی دوره پرداخت، که جزء کلیدی سرمایه در گردش محسوب میگردد و اغلب در زمینه مدیریت زنجیره تأمین نادیده گرفته میشود، است. همچنین سه سطح از همکاری در زنجیره تأمین، برای تضمین اعتبار سیاست بهینه مدیریت سرمایه در گردش در شرایط مختلف و سودآوری برای همه اعضا، مدلسازی شده است.
نوآوریها:
نوآوری اصلی این مقاله، ارائه بینشهایی برای بهینهسازی سرمایه در گردش است. نتایج نشان میدهند که شرکتها با نرخهای تخفیف پایین باید با تنظیم دورههای پرداخت، گردش مالی سریعتری برای شرکتهای وابستهشان با نرخهای تخفیف بالا ارائه دهند. اگر شرکتها با نرخ تخفیف بالا، همه سود را به شرکتها با نرخ تخفیف پایینِ وابسته به خود، از طریق تنظیم قیمت، واگذار کنند، سود کل زنجیره تأمین بیشینه خواهد شد. همچنین رویکردی برای بررسی و بهینهسازی جریان نقدی در یک زنجیره تأمین ارائهشده است که میتواند نظریه تأمین مالی زنجیره تأمین (SCF) را کامل کند. درنهایت مشخصشده است که نرخ تخفیف یک عامل حیاتی است که باید در هنگام پیادهسازی سرمایه در گردش در یک زنجیره تأمین در نظر گرفته شود. ناهمخوانی روابط اجزاء سرمایه در گردش و سودآوری شرکتها در ادبیات میتواند از طریق در نظر گرفتن نرخهای مختلف تخفیف شرکتها کاهش یابد.
تعریف مسئله:
یک زنجیره تأمین شامل یک تأمینکننده (شرکت 1) و یک خردهفروش (شرکت 2) در نظر گرفتهشده است که خردهفروش سفارش خود را قبل از فصل فروش، برای برآورده سازی تقاضای غیرقطعی انجام میدهد. تأمینکننده مواد خام را میخرد و محصول را مطابق با سفارش خردهفروش، تولید میکند. شکل زیر، خط زمانی را نشان میدهد که در آن جریان مالی ورودی و خروجی نشان شده است.
قیمت عمدهفروشی محصول، دوره پرداخت و مقدار سفارش خردهفروش باید برای بیشینهسازی سود در طی دوره تصمیمگیری تعیین گردند. دوره پرداخت خردهفروش (A/P) بهطور مستقیم به دوره C2C(cash-to-cash) خردهفروش -زمان بین وقتیکه خردهفروش به تأمینکننده خود مبلغ نقد پرداخت میکند، و زمانی که از مشتریانش مبلغ نقد دریافت میکند- و دوره دریافت تأمینکننده، (A/R) متصل است. دوره پرداخت خردهفروش عامل کلیدی برای بهینهسازی سرمایه در گردش در یک زنجیر تأمین است.
نمادها و مفروضات:
متغیرهای تصمیم تأمینکننده و خردهفروش، دوره پرداخت خردهفروش (T)، قیمت عمدهفروشی (w) و مقدار سفارش (q) هستند. دوره تصمیمگیری، دوره موجودی تأمینکننده، قیمت مواد خام (c) و قیمت خردهفروشی (p) بهعنوان متغیرهای خارجی در نظر گرفتهشدهاند. همانطور که شکل بالا نشان میدهد دوره C2C میتواند از طریق دوره تصمیم، دوره موجودی تأمینکننده و دوره پرداخت خردهفروش تعیین گردد.
تقاضا غیرقطعی و با متغیر تصادفی X نشان دادهشده است. تابع چگالی احتمال f(x) و تابع توزیع F(x) با یک تابع مشخص فرض شده است.
از ارزش خالص فعلی (NPV) برای اندازهگیری سود استفادهشده است. نرخ تخفیف تأمینکننده و خردهفروش متغیرهای برونزا در نظر گرفتهشدهاند. بنابراین توابع سود تأمینکننده و خردهفروش با توجه به ارزش زمانی پول به شکل زیر تعریفشدهاند.
تأمینکننده و خردهفروش رفتار عقلانی دارند و نسبت به ریسک خنثی عمل میکنند. اطلاعات متقارن است و همه پارامترها برای دو شرکت مشخص است. قیمت مواد خام و قیمت خردهفروشی از نامساوی زیر پیروی میکنند که تضمینکننده سودآوری زنجیره تأمین است:
تابع توزیع تقاضای مشتری صعودی اکید و مشتقپذیر است.
مدلسازی:
این مقاله سه سناریو را مدلسازی کرده است. برای مدلسازی سناریوی عدم همکاری یا غیرمتمرکز از بازی استکلبرگ استفادهشده است. در سناریویِ همکاری (مدل هماهنگ یا چانهزنی)، اعضا ممکن است درباره توزیع سودشان چانهزنی کنند ازاینرو بازی چانهزنی نش برای مدلسازی این ساختار بکار گرفتهشده است. در سناریوی متمرکز، اعضا سود کل را بیشینه میکنند.
سناریوی S (عدم همکاری): ابتدا خردهفروش دوره پرداخت خود را اعلام میکند. سپس تأمینکننده درباره قیمت عمدهفروشی تصمیم میگیرد. سپس خردهفروش مقدار سفارش خود را مشخص میکند. هر دو تصمیماتشان را برای بیشینهسازی سود خود بهطور جداگانه اتخاذ میکنند. جدول زیر مدلسازی و مقادیر بهینه را برای این سناریو نشان میدهد.
سناریوی NB (همکاری): تأمینکننده و خردهفروش، با همکاری یکدیگر، دوره پرداخت، قیمت عمدهفروشی و مقدار سفارش را بهمنظور بیشینهسازی سود مدل نش تعیین میکنند. جدول زیر مدلسازی و مقادیر بهینه را برای این سناریو نشان میدهد.
سناریوی C (متمرکز): تأمینکننده و خردهفروش، با همکاری یکدیگر، دوره پرداخت، قیمت عمدهفروشی و مقدار سفارش را بهمنظور بیشینهسازی سود کل زنجیره تأمین تعیین میکنند. جدول زیر مدلسازی و مقادیر بهینه را برای این سناریو نشان میدهد.
همانطور که شکل زیر نشان میدهد سطوح همکاری مختلف منجر به توزیع سود متفاوت میشود. در روش عدم همکاری، تأمینکننده چه نرخ تخفیف بالاتری داشته باشد و چه نرخ تخفیف پایینتری، سود بیشتری از خردهفروش کسب میکند. در روش همکاری، آنها سود را تقریبا مساوی تقسیم میکنند. هنگامیکه پرداخت صورت گرفته باشد در مدل متمرکز، شرکت با نرخ تخفیف بالاتر همه سود را به شرکت با نرخ تخفیف پایینتر انتقال میدهد.
بهینهسازی سرمایه در گردش در زنجیره تأمین
مقدار بهینه دوره پرداخت در هر سه ساختار باهم برابر است و خواهیم داشت:
که نشان میدهد دوره پرداختِ بهینه متأثر از توزیع سود نیست و فقط تحت تأثیر نرخ تخفیف است. این نتیجه بهنوعی پاسخ به مسئله "زمان پرداخت" است. درواقع، اگر خردهفروش نرخ تخفیف بالاتری از تأمینکننده دریافت نماید باید برای مدتدار کردن دوره پرداختش تا وقتیکه مشتریان به او پرداخت نکرده باشند، مجاز باشد. اگر نرخ تخفیف پایینی داشته باشد باید سریع پرداخت کند. حتی اگر دوره پرداخت، توسط تأمینکننده تعیین شود، کاهش دوره پرداخت همیشه بهترین کار برای تأمینکننده نیست چراکه دوره پرداختِ کوتاهتر فشار مالی به خردهفروش وارد میکند و مقدار سفارش او در پاسخ به این فشار کاهش خواهد یافت. بنابراین ممکن است سود تأمینکننده کاهش یابد. به همین دلیل است که بسیاری از تأمینکنندگان از ارائه مدت اعتبار به خردهفروشان استقبال میکنند چراکه نهتنها نوعی رقابت است بلکه راهی برای افزایش فروش نیز است. شرکتها با نرخهای تخفیف بالاتر ظرفیت بیشتری برای ایجاد سود از پول نقد دارند. این شرکتها با گردش نقدی (مثلا سرمایهگذاری پول نقد در طرحهای مختلف) میتوانند سود بیشتری برای زنجیره تأمین ایجاد کنند و شرکتهای متصل به آنها که از دورههای پرداخت امتیاز میگیرند، میتوانند سود مازاد را تسهیم کنند. بنابراین زنجیره تأمین و همچنین تکتک اعضا میتوانند منتفع شود. اگر نرخ تخفیف خردهفروش و تأمینکننده برابر باشند دوره پرداخت میتواند هر مقدار دیگری در بازه مجاز بگیرد. زیرا هنگامیکه اعضا نرخ تخفیف مشابه داشته باشند، ازنظر سود کل، فرقی نمیکند چه عضوی پول را نگه دارد. بنابراین تنظیم جریان نقدی نمیتواند ارزشافزوده برای زنجیره تأمین ایجاد کند. دوره پرداخت در چنین شرایطی فقط میتواند یک ابزار برای تنظیم تسهیم سود در زنجیره تأمین باشد.
مقدار بهینه سفارش در دو مدل متمرکز و هماهنگ برابر و بیشتر از مدل عدم همکاری (غیرمتمرکز) است. مقدار بهینه قیمت عمدهفروشی نیز به شکل زیر است:
در سناریوی عدم همکاری، نرخهای تخفیف بالاتر معمولاً با ریسکهای بالاتر در ارتباط میباشند. بنابراین هنگامیکه نرخ تخفیف تأمینکننده بالاتر از نرخ تخفیف خردهفروش باشد، قیمت بیشتری تعیین و سهم بیشتری از سود طلب خواهد کرد، بنابراین خردهفروش سود کمتری میبرد. وقتی نرخ تخفیف تأمینکننده کمتر از خردهفروش باشد، تأمینکننده سهم کمتری از سود میبرد و قیمت بالاتر از قیمت عمدهفروشی مدل چانهزنی - اما لزوماً نه بیشتر از قیمت عمدهفروشی ساختار متمرکز ارائه میکند. در چنین شرایطی، خردهفروش کمتر سفارش میدهد و تأمینکننده سود بیشتری کسب نمیکند (ممکن است در چانهزنی سود بیشتری به دست آورد). این نتیجه بهنوعی پاسخ به مسئله "مقدار پرداخت" است. قیمت عمدهفروشی باید به شکلی تنظیم گردد که کل سود به شرکت با نرخ تخفیف پایینتر انتقال یابد. شرکتها با نرخ تخفیف پایین معمولاً ریسک کمی متحمل میشوند بنابراین مقدار درآمدشان نسبت به گردش نقدی اهمیت بیشتری دارد (یعنی ترجیح میدهند پول را در کسب و کار خود به گردش انداخته و برای افزایش درآمد مصرف کنند تا اینکه در بیرون و در طرح های سرمایه گذاری).
برای تضمین اینکه مدل متمرکز حداقل بهاندازه مدل عدم همکاری برای اعضا سودآور است، مقدار پول d و زمان t به صورت زیر تعیین شوند:
اثر پارامترهای مختلف بر سود کل:
این مقاله چند متغیر برونزا برای ساخت مدل علاوه بر متغیرهای تصمیم معرفی کرده است. اگر یک طرح انتقال پرداخت مناسب وجود داشته باشد هر دو عضو میتوانند از همکاری متمرکز منتفع گردند. سود هر عضو میتواند با کاهش/افزایشِ سود کل، کاهش/افزایش یابد. بنابراین اثر پارامترها فقط بر سود کل مدل متمرکز و مقدار سفارش بررسیشده است. نتایج به شرح زیر است:
اثر نرخهای تخفیف مختلف بر سود کل
نرخهای تخفیف مختلف، شانس بهبود سود از طریق تنظیمِ اجزاءِ زمان محور سرمایه در گردش را ایجاد میکند. عدم تفاوت در نرخ تخفیف، بهینهسازی دوره پرداخت را بیاهمیت میکند. هنگامیکه، شرکتها نرخ تخفیف برابر دارند دوره پرداخت میتواند هر مقداری در بازههای مشخص شده، اتخاذ نماید و فقط بهعنوان ابزاری برای تنظیم توزیع سود در زنجیره به کار رود. شکل زیر نشان میدهد که نرخ بهبود سود ناشی از انتخاب دوره پرداخت بهینه چگونه است.
همچنین تشخیص نرخهای تخفیف مختلف امکان بهبود سود از طریق اجزاءِ پولمحور سرمایه در گردش را ایجاد میکند. بر اساس حلهای بهینه داریم:
که نشان میدهد چه مقدار مدل همکاری متمرکز سود را در مقایسه با روش چانهزنی بهبود میدهد. بهبود سود از طریق تنظیم بخشِ پولمحور سرمایه در گردش بهجای بخش زمان محور آن ایجادشده است، درحالیکه دوره پرداخت بهینه در دو بخش پول محور و سرمایه محور سرمایه در گردش، برابر است. هنگامیکه شرکتها نرخ تخفیف مساوی دارند بهبود سود صفر است. بهعبارتدیگر شانس بهبود سود از دست خواهد رفت اگر نرخهای تخفیف مختلف اشتباه محاسبه شوند.
نتیجهگیری:
1) شرکتها با نرخ تخفیف بالاتر باید دورههای پرداخت طولانیتری داشته باشند. درواقع، یک خردهفروش هنگامیکه نرخ تخفیف بالاتری از تأمینکننده خود دریافت نماید، باید مجاز به افزایش دوره پرداخت باشد. درحالیکه هنگامیکه نرخ تخفیف پایینتر دارد، باید سریعتر پرداخت کند. وقتیکه هر دو عضو نرخ تخفیف برابر داشته باشند، دوره پرداخت اثری بر سود کل زنجیره تأمین نخواهد داشت. اگر قیمت عمدهفروشی از طریق تنظیم نرخ تخفیف تعیینشده باشد، هر دوره پرداختی در بازه مجاز میتواند سود بهینه ایجاد کند.
2) شرکتها با نرخهای تخفیف پایینتر باید قیمت عمدهفروشی بیشتری ارائه کنند. قیمت عمدهفروشی باید به نحوی تعیین شود که شرکتها با نرخ تخفیف بالا همه سود خود را به شرکتهای با نرخ پایینِ مرتبط با خود، انتقال دهند. اگر توافقاتی یا شرایطی وجود داشته باشد که تسهیم سود را تعریف کند، کمکهزینه میتواند در شروع دوره تصمیمگیری برای متعادلسازی بهرههای متفاوت پرداخت شود.
3) هنگامیکه اعضا نرخهای تخفیف متفاوت دارند، بهینهسازی سرمایه در گردش از طریق انتخاب دورههای پرداخت مناسب و قیمتهای عمدهفروشی میتواند سود اضافی برای زنجیره تأمین ایجاد کند.