وبلاگ هم‌‌افزایی دانشجویان  دکتر حسینی مطلق- motlagh@iust.ac.ir

وبلاگ هم‌‌افزایی دانشجویان دکتر حسینی مطلق- motlagh@iust.ac.ir

دانشکده مهندسی صنایع- دانشگاه علم و صنعت ایران
وبلاگ هم‌‌افزایی دانشجویان  دکتر حسینی مطلق- motlagh@iust.ac.ir

وبلاگ هم‌‌افزایی دانشجویان دکتر حسینی مطلق- motlagh@iust.ac.ir

دانشکده مهندسی صنایع- دانشگاه علم و صنعت ایران

هماهنگی در زنجیره تأمین- بررسی مقاله اول

بررسی دو مکانیزم قرارداد هماهنگی در زنجیره تأمین

(برای درک بهتر این قسمت پیشنهاد می شود که مطالب ارائه شده توسط خانم جوهری در این وبلاگ در دسته هماهنگی در زنجیره تأمین مطالعه شود.)

                                                


مقدمه:

    در این مقاله، یک زنجیره تأمین تک محصولی شامل یک تولیدکننده و یک خرده‎فروش را در نظر می‌گیریم. فرض می‎کنیم که تقاضا وابسته به سطح موجودی خرده‎فروش می‏ باشد. در حالت ناهماهنگ، خرده ‏فروش مقدار سفارش را برای ماکزیمم کردن سود خود تعیین می‎کند، که معمولا کوچکتر از مقدار تولید اقتصادی تولیدکننده می‎باشد. در این مقاله طبق مقالات هماهنگی، ابتدا ساختار غیرمتمرکز و سپس ساختار متمرکز بررسی می‌شوند.  در قسمت بعد ساختار تصمیم‎گیری هماهنگ که ترکیبی از ساختار غیرمتمرکز با تصمیمات بهینه در ساختار متمرکز می‌باشد، مورد بررسی قرار می‎گیرند. دو سیاست هماهنگی برای هماهنگ کردن تصمیمات تولیدکننده و خرده‏فروش ارائه شده است. ابتدا، سیاست تأخیر در پرداخت (credit period) و سیاست تخفیف (quantity discount) بسط داده شده و بعد آن سودهای زنجیره هماهنگ تحت دو سیاست مقایسه شده است. 

 

 

                                

مفروضات:

1ـ نرخ تقاضا  به خرده‎فروش وابسته به سطح موجودی آنی خرده‎فروش  می‎باشد.

2ـ نرخ کمبود مجاز نیست.

3ـ زمان تدارک (Lead Time) برابر صفر می‎باشد.

4ـ تولیدکننده از سیاست lot-for-lot پیروی می‎کند.

5ـ خرده‎فروش زمانی بازپرسازی خود را انجام می‎دهد که تمام موجودی خود را به فروش رسانیده باشد.

6ـ هزینه حمل‎و‎نقل را تولیدکننده تقبل می‎کند. 


      

 موجودی خرده‎فروش زمانی خالی می‌شود که نرخ تقاضا وابسته به موجودی تا زمانیکه به صفر می‎رسد، کاهش یابد.


            

از آنجایی که نرخ تقاضا برابر کاهش سطح موجودی می‎باشد، می‎توان از سطح موجودی خرده‎فروش (q(t مشتق گرفت: 

                  

قابلیت انعطاف تقاضا نسبت به سطح موجودی و a پارامتر مقیاس شرایط بازار،


در زمان T، سطح موجودی خرده‎فروش به صفر کاهش می‎یابد. طول چرخه بازپرسازی (T) برابر است با:


بررسی ساختارهای تصمیم گیری در مقاله مورد نظر

1ـ ساختار تصمیم گیری غیرمتمرکز

    در حالت غیرمتمرکز، هرکدام از اعضای زنجیره تأمین به فکر منافع خود می‎باشند و سود کل زنجیره اهمیتی برایشان ندارد. بدون هماهنگی، خرده‎فروش برای بیشینه کردن میانگین سودش، مقدار سفارش(Q) را تعیین می‎کند. 

                      

 

 

با جایگذاری مقدار Q بهینه در رابطه سود خرده فروش، می‎توان میانگین بهینه سود خرده‏ فروش را بدست آورد. 

سود تولیدکننده شامل 5 قسمت: درآمد فروش، هزینه تولید، هزینه بازسازی، هزینه حمل‎و‎نقل و هزینه نگهداری موجودی می‎باشد. 

اگر مقدار بهینه تولید اقتصادی تولیدکننده بدست آمده در رابطه تابع سود تولیدکننده بزرگتر از مقدار بهینه سفارش خرده‎فروش  باشد، تولیدکننده می‎تواند سود بیشتری وقتیکه خرده‎فروش بیشتر سفارش می‏دهد، داشته باشد.


2ـ ساختار تصمیم گیری متمرکز

    در این قسمت، فرض می کنیم که یک تصمیم گیرنده داریم و بر کل زنجیره (تولیدکننده و خرده فروش) مدیریت می کند. آنها با همدیگر مقدار سفارشی برای ماکزیمم کردن سود شبکه (channel) را تعیین می‎کنند. در این نوع تصمیم گیری سود کل زنجیره افزایش می یابد ولی ممکن است یک عضو زنجیره که اکثرا عضو پایین دست است، ضرر کند.

 

 

در این paper، با مقایسه دو ساختار غیرمتمرکز و متمرکز به این نتیجه می رسد که در ساختار متمرکز نسبت به غیرمتمرکز سود کل زنجیره افزایش یافته ولی سود خرده فروش نسبت به حالت غیرمتمرکز کاهش یافته و خرده فروش در ساختار تصمیم گیری متمرکز ضرر می کند. بنابراین به دنبال این می باشد که علاوه بر افزایش سود کل زنجیره، سود دو عضو تولیدکننده وخرده فروش افزایش یابد. به همین دلیل ساختار تصمیم گیری هماهنگ با در نظرگرفتن ساختار غیرمتمرکز به همراه تصمیمات بهینه متمرکز به دنبال افزایش سود زنجیره و هر یک از اعضا می باشد که در این مقاله دو قرارداد هماهنگی بررسی و قیاس می شوند.


3ـ ساختار تصمیم گیری هماهنگ

    در این قسمت، دو سیاست هماهنگی به نام سیاست تأخیر در پرداخت (credit period policy) و سیاست تخفیف (quantity discount)، برای هماهنگ کردن فعالیت‎های تولیدکننده و خرده‎فروش ارائه شده است.


3ـ1ـ سیاست تأخیر در پرداخت (credit period policy)

    تحت هماهنگی، تولیدکننده نیاز داردکه خرده‎فروش مقدار سفارشش را افزایش دهد تا تولیدکننده بتواند سود بیشتری را بواسطه هزینههای بازسازی حمل‎و‎نقل کمتر کسب کند. از اینرو ممکن است خرده‎فروش نخواهد مقدار سفارش فعلی خود را بدلیل منافع خود تغییر دهد. بنابراین، تولیدکننده با ایجاد انگیزه و طراحی قراردادها برای خرده‎فروش می‎تواند او را راغب به اینکار کند. در این سیاست  تأخیر در پرداخت، تأمین‎کننده یک مقدار سفارش وابسته به دوره تأخیر (M) به خردهفروش پیشنهاد می‏کند تا او قانع به همکاری و هماهنگی با تولیدکننده شود.

 

 


3ـ2ـ سیاست تخفیف (discount policy)

    یکی از سیاست‎هایی که معمولا تولیدکننده برای تشویق خرده‎فروش به افزایش مقدار سفارش انجام می‎دهد، سیاست تخفیف (quantity discount)می‎باشد. هنگامیکه مقدار سفارش خرده‎فروش بزرگتر از مقدار سفارش ویلسون EOQ باشد، تولیدکننده سود از دست رفته خرده‎فروش را جبران می‎کند و احتمالا با دادن پیشنهاد تخفیف روی قیمت عمده‎فروشی به خرده‎فروش تلافی می‎کند.






3ـ3ـ مقایسه سیاست‎های تأخیر در پرداخت (credit periodو تخفیف (quantity discount)

    در بخش قبلی، می‏توانیم مشاهده کنیم که سیاست‎های تأخیر در پرداخت (credit period) و تخفیف (quantity discount) کاملا شبیه هم می‎باشد. فقط راه‎های مختلفی را برای جبران ضرر خرده‎فروش بکار می‎برند. 

در قسمت تحلیل حساسیت و نتیجه گیری، تغییرات سودهای زنجیره و هر یک از اعضا تحت دو قرارداد هماهنگی و ساختار متمرکز در مقادیر مختلف سفارش را نشان می دهد. 


لازم به ذکر است خوانندگان محترم، به منظور دسترسی آسان‌تر به این سلسله مطالب، می‌توانند به بخش هماهنگی در زنجیره تأمین در وبلاگ مراجعه نمایند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد